یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

یک معلم ریاضی

از همه چیز و از همه مهمتر خاطرات

رویاهای کودکیم!!

هر دم از آیینه می پرسم ،ملول !
چیستم دیگر ، به چشمت چیستم ؟
لیک در آیینه می بینم که وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
****
****
همچو رقاصه هندو به ناز
پای می کوبم ، ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
****
****
می روم ..... اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا ...؟ منزل کجا ... ؟ مقصود چیست ؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست

(((((((((((((((((((( ( گمشده - فروغ فرخزاد) )))))))))))))))))))))




کودکی سرخوش با ارزوهایی بعضا کوچیک و بی ربط و خنده دار و بعضا بزرگ و دست نیافتنی و گاه آرزوهایی معقول (معقول !! برای آرزو ) .
تو زندگیم آرزوهای زیادی داشتم ... الگوهای زیادی ...  هر از چندگاهی عوض می شدن اما چند نفر بودن که هنوز و هنوز برای من الگون .... تو فوتبال که احمدرضا عابدزاده بود .... از زمانی که ابتدایی بودم  و روزنامه آفتابگردان رو می خوندم تمام اندیشه ام روزنامه نگار شدن بود کمی بعد تر با سیروس برزو و بعد با اعجوبه ی روزنامه نگاری ایران یعنی مسعود بهنود آشنا شدم . تمام تلاش و آرزویم این بود یه روزی حداقل شاگرد مسعود بهنود باشم !!!!


هر چقدر که مقالات سیروس برزو رو می خوندم بیشتر و بیشتر به فضا علاقه مند شدم این بار یکی دیگه رو پیدا کردم فیروز نادری  دیگه تمام تلاش رو بر این گذاشتم تا به ناسا برسم ..  !!!! ریاضی فیزیک رو انتخاب کردم تا بعد بتونم هوافضا بخونم ... اما کنکور اونقدر خوب نشد که AUT امیرکبیر برم زمانی که تو کنکور برای بورسیه هوافضای دانشگاه ستاری اسمم رو دیدم تمام دنیا رو بهم داده باشی اما باز داستان بر این بود تا ناهمگونی بدنی سینه ام مرا از این راه هم باز دارد یعنی رد شدم .
تو سالهای اول دبیرستان با گاندی آشنا شدم و بعد چگوارا ... بعد کار در یونسف اونم آفریقا !!!!!  اما بیشترین تاثیر در زندگیم را مدیون گاندیم چراکه با اندیشه های گاندی بود که تونستم یه آدم آرامی باشم و ناراحتی  عصبی بودن روده ام رو تکسین کنم .
امروز  شاید به هیچ کدوم از این رویاهام نرسیده باشم  اما ... بهترین شغل دنیا رو دارم  آرزوی کار در یونیسف امروز واقعی شده .. معلمی
اما حس اینکه یه روزی تمام زندگیم این بود که مسافر شاتل باشم بعد می بینی که چطور شاتل ها از دور خارج شدن ......
فرمانده شاتل دیسکاور وقتی از ایستگاه بین المللی داشت حرف میزد می گفت " وقتی دیدم نیل آرم استرانگ داره بر ماه راه میره به خودم گفتم که باید فضانورد بشم " ( نقل به مضمون )
منم بارها به خودم گفتم اما ... کجا بود آن اراده ای که این کارو بکنم !!!
از اینها بگذریم .................
چرا ما کاری رو که با برانکو ایوانکوییچ کروات کردیم (جام جهانی 98 فرانسه ) بر سر خودمونم هم اوردیم ...
چرا اماراتی که تو کشور ما اینهمه منفوره باید برای برای علی دایی به عنوان بهترین گلزن ملی جشن خداحافظی می گرفت و ازش تقدیر می کرد اونوقت  تو ایران یه لیدر زیر چشم علی دایی رو بالا بیاره
احمدرضا عابد زاده کجاست ؟ عقاب آسیا
خدای من ما کجای دنیا وایسادیم !! 
همه این حرف ها یه چیز رو تو خودش داره اینکه منی که به این آرزوهام نرسیده تمام تلاشم رو کردم و می کنم تا شاگردانم را به اون چیزی که آرزو دارن برسن

نظرات 3 + ارسال نظر
نسرین شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ http://www.meraj23.blogfa.com

سلام خوبی فرود
خوبم بدک نیستم
همین جاهام تونفسهاتو عمیق تر بکش

خوشحال شدم

رز یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ب.ظ

اهوم!
بحث آرزو راه انداختی یاد آرزوهام افتادم. رصد و کیهان شناسی و کار تو ناسا... دوبله و فیلم نامه نویسی و یه آدم مفید شدن...نقاشی . یکی از آرزوهای امروزم اینه که مسائل فیزیکی رو در قالب داستان، ملموس و قابل فهم کنم که کسی از فیزیک بدش نیاد.
اما با اطلاعات کم و اراده ی در حد میکروسکوپی ام بعید میدونم

خوبه حداقل تو به یکی از آرزوهات رسیدی.
اما نمیدونم یعنی دیره که واسه روزنامه نگاری تلاش کنی؟
دعا میکنم به این آرزوت برسی و اگه آرزوهای بهتری بعدا ذهنت رو مشغول کرد محقق بشه.
مطمئن نیستم آیا واقعا خواستن توانستنه؟

ممنون
منتها چی میشه کرد

moji جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ق.ظ

آرزوها همیشه تا بچه ایم قشنگن اما بزرگ که میشیم فقط میشه خاطره بچگی یادشون به خیر
moji

راست میگی
کودکی ها چه آرزوهایی داشتم و الان چه دغدغه هایی !!!!
الن همش شده وام و قسط ......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد